موسیقی فیلم «سـنتوری» اثر محسن چاوشی
1391

رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی به جز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم که داغ بوسه ی پر حسرت تو را
با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که ناتمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم
رفتم! مگو، مگو که چرا رفت، ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده ی خموشی و ظلمت، چو نور صبح
بیرون فتاده بود یکباره راز ما
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم، که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی
من از دو چشم روشن و گریان گریختم
از خنده های وحشی توفان گریختم
از بستر وصال به آغوش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم
ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعله ی آتش ز من مگیر
می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر
روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش
در دامن سکوت به تلخی گریستم
نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم
سنتوری (یا: علی سنتوری) فیلمی ایرانی در ژانر درام است. این فیلم ساخته داریوش مهرجویی در سال ۱۳۸۵ خورشیدی است. سنتوری فیلمی است اجتماعی با رویکردی انتقادی که تم اصلی آن تضاد سنت و مدرنیته در جامعه امروز ایران و موضوع آن سقوط هنرمند و خود ویرانگری او در جامعهای است که هنر واقعی را برنمی تابد و مدام آن را محدود و سرکوب میکند.
داریوش مهرجویی در ۱۷ آذر ۱۳۱۸ در تهران در محلهٔ شاپور، درخونگاه، در خانوادهای از طبقه متوسط بهدنیا آمد. در کودکی تحت تاثیر مادربزرگش که مسلمانی معتقد بود قرار میگیرد. خود در مصاحبهای در سال ۱۳۵۱ در این باره میگوید:«مادر بزرگم از آن نمازخوانهای دوآتشه بود. و تحت تأثیر فضای روحانی او، من هم از سن هفت تا پانزدهسالگی، شدم بودم یک مسلمان واقعی. نماز و روزهام یک آن ترک نمیشد…. اما از پانزده سالگی به بعد، درست آن موقعی که نماز و روزهام به حساب میآمد، شک در دلم نشست. چهره خدا تدریجا کدر شد و ایمانم رفت از دست.»در نوجوانی به موسیقی علاقهمند میشود و مدت کوتاهی به کلاس آموزش موسیقی، آقای زندی، هم میرود اما نزد پدرش که موسیقی ایرانی را خوب میشناخت به نواخت سنتور پرداخت و بعد به موسیقی کلاسیک غربی آشنا میشود و به نواختن پیانو و نوشتن قطعاتی برای پیانو میپردازد. در ۱۷ سالگی به سینما علاقهمند میشود و برای درک بهتر فیلمهای روز به آموختن زبان انگلیسی میپردازد. تحصیلات مقدماتی را در تهران به پایان برد و یک سال در هتل آتلانتیک مدیر میشود و سپس بیست ساله بود که برای ادامهٔ تحصیل به کالیفرنیا در آمریکا رفت.
نخستن به خواندن سینما رو آورد اما خیلی زود سینما را رها کرد و به فلسفه پرداخت و در سال ۱۳۴۴ از دانشگاه یوسیالای در لسآنجلس لیسانس فلسفه گرفت. در همین سال سردبیری نشریهٔ پارس ریویو در لسآنجلس را بهعهده گرفت و سال بعد به تهران آمد و در سال ۱۳۴۶ نخستین فیلم خود به نام الماس ۳۳ که فیلمی بسیار پرهزینه بود را ساخت. این فیلم در ۵ بهمن ۱۳۴۶ در تهران روی پرده آمد و فروش متوسطی داشت و با توجه به هزینهٔ بالای ساخت آن شکستی تجاری محسوب میشد و توجه منتقدین را هم چندان به خود جلب نکرد اما در ۱۳۴۸ با همکاری غلامحسین ساعدی فیلمنامهٔ گاو را از روی یکی از داستانهای کوتاه عزادارن بیل نوشتهٔ ساعدی نوشت و کارگردانی کرد. این فیلم برای مهرجویی و سینمای ایران جوایز متعددی را در جشنوارههای بینالمللی به ارمغان آورد. گاو هم از نظر تجاری هم از نظر هنری فیلم موفقی از کار درآمد و فصل جدیدی در سینمای ایران گشود. طی چهل سال گذشته به جز وقفهٔ چند سالهٔ پس از انقلاب ۱۳۵۷ و وقایع بعد از آن که منجر به مهاجرت مهرجویی به فرانسه شد، او همواره یکی از فیلمسازان مطرح و پرکار ایرانی بودهاست.وی ابتدا با فریال جواهریان ازدواج کرد که یکی از طراحان صحنه و لباس نامی سینمای ایران به شمار می رفت اما این ازدواج با طلاق پایان گرفت.سپس وی با وحیده محمدی فر که از فیلمنامه نویسان سینماست ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دختری به نام مونا است.محمدی فر در فیلمهای متاخر مهرجویی، نقش بازوی فعال وی را داشته است.
چرا پستای تکراری می ذارید تو سایت؟ اینا رو که قبلا هم گذاشته بودید
با سلام
احساس میکنیم برترین مطالب سایت کمتر به اونا پرداته شده و دید نشدن …. در ضمن مطالب سایت به سرور جدید منتقل شدن و ساختار انتشار مطالب تغیر کرده است .