برنامه 36 : دنیای این روزهای من
1391
ای سرو ناز گوشه ی صحرا چه می کنی؟
بی کس و غریب، یکه و تنها چه می کنی؟
باغت کجاست؟ آب روان کو؟ شکوفه کو؟
اینک کنار صخره ی سما چه می کنی؟
بعد از نوای بلبل و غوغای فاخته…
با نعره های بوم بد آوا چه می کنی؟
بالیده ای مدام به گلزار و سبزه زار…
زانو زده به خاک، تو اینجا چه می کنی؟
در انتظار نم نم باران نشسته ای…
باران اگر نبارد آیا چه می کنی؟
یاران همه روانه ی دیر فنا شدند…
ای بی وفا تو میل بقا را چه می کنی؟
امروز ار ز جور فلک ایمنی ولیک…
ای دوست با تطاول فردا چه می کنی؟
گفتم از این مقوله کتابی به سرو ناز…
آهی کشید و گفت که با ما چه می کنی؟
ما آن بلا کش به جفا صبر کرده ایم…
ای بی هنر تو عیب شکیبا چه می کنی؟
از عشق باغبان سر پا ایستاده ایم…
دلمرده را بگو که غوغا چه می کنی؟
ترسان اگر ز موج حوادث حذر کنی…
ای ناخدا میانه ی دریا چه می کنی؟
عاشق نهی، صلای محبت چه می زنی؟
مجنون نهی، به منزل لیلا چه می کنی؟
چون پشه ای ار ز حمله ی باد به در روی…
آهنگ آشیانه ی عنقا چه می کنی؟
در خاک عشق ریشه ی پنهان دوانده ایم……
ای تندباد زحمت بیجا چه می کنی؟
ماییم و پایداری آیین دوستی…
ای مدعی تو نیز بگو تا چه می کنی؟
دیدگاهتان را بنویسید